در کتاب «مرگ بالای درخت سیب» روباه پیر و همسرش زیر درخت سیبی روزگار میگذرانند آنقدر پیر شدهاند که دیگر نه کلاغها نه خرگوشها و نه موشها از آنها حساب نمیبرند. حالا همه سیبها قبل افتادن طعمه کلاغها میشود و روباه و همسرش باید شانس بیاورند تا شکاری گیرشان بیاید.
تا اینکه یک روز راسوی لاغر و کوچکی اسیر روباه پیر قصه میشود و در ازای آزادیاش به خواست روباه پیر درخت سیب را جادو میکند تا هر پرنده و چرندهای رفت بالایش به آن بچسبد مگر اینکه جناب روباه ببخشاید و بگوید: «بیا» و جادوی درخت سیب را باطل کند.
حالا کلاغها و گنجشکها و سوسکها و گربهها تا میروند بالای درخت به درخت سیب میچسبند و آنقدر ضجه مویه میکنند تا روباه پیر دلش بسوزد و سحرشان را باطل کند.
القصه که نوبت به جناب «مرگ» میرسد و روزی که آمده بود روباه را با خود ببرد روباه زیرک آخرین تقاضایش را میکند که سیب آخر زندگیاش را بخورد. مرگ میرود سیب را بچیند و آن بالا ماندگار میشود. میچسبد به درخت سیب و دچار جادوی درخت سیب میشود!
سالها میگذرد حالا هیچ صیادی نمیتواند روباه را شکار کند و قرار است او همیشه زنده بماند. اول همسرش پیرتر میشود و بیمار و میمیرد. بعد بچهها و نوههایش. در آن حوالی هیچ حیوانی آشنا نیست همه غریبهاند و روباه پیر زیرک قصه ما که عمر جاودان یافته تنهای تنها میشود تا اینکه …
#مفاهیم_اصلی_داستان:
مرگ/ زندگی بود/نبود فقدان و جای خالی پیری/جوانی جادو فنا پذیری /جاودانی عمر غریبه / آشنا لذت/ رنج انتظار بخشش
#تکنیکهای_کاربردی
بازیگری انتخابگری خیالپردازی زمان مندی مکان مندی تقسیم و شراکت
یکی از مهمترین مفاهیم هفتگانه در حوزه پرورش مهارتهای شناختی کودکان مفهوم مرگ است. مرگ به عنوان پایان بخش زندگی، مرگ به عنوان مراقب زندگی، مرگ به عنوان منتظر در سایه نشسته همراه زندگی و مرگ به عنوان تقدیر مساوی همه موجودات.
این سوال که: چرا باید مُرد؟ به عنوان قدیمیترین پرسش حیات بشری است که پرسشهای نابی همچون «چرا و چگونه باید زیست؟» را طرح میکند.
در کتاب «مرگ بالای درخت سیب» این پرسش بنیادی در پس این مفهوم مهم طرح میشود. فضای قصه با وسط کشیده شدن پای جادو چسبندگی به درخت به عنوان نماد ایستایی که بر زمین نمیافتد تلاش میکند تا هراس از مرگ مهاجم و نابودگر را در ذهن و ضمیر کودکان کم رنگ نماید.
تصویرپردازی کتاب، تصاویری خسته ولی زنده را مقابل روی مخاطب میگذارد. حرکت روی مرز خیال و واقعیت یک تکنیک راهبردی دیگر برای مواجهه نرم ذهن کودک با فضای زنده مفاهیم مرتبط با مرگ است.
لزوم طرح مفهوم مرگ در شش سال نخستین زندگی کودکان و همراهی و تسهیلگری آنان برای مواجهه با این مفهوم سبب میشود با وسواس زیادی به کتابهای این ژانر نگاه کنیم و کتاب فوق از پس این بار بر آمده است.
امتیاز من به کتاب «مرگ بالای درخت سیب»؛ ترجمه و تصویرگری و پردازش ایده چهار ستاره از پنج است.
«مرگ بالای درخت سیب» کتابی است برای آشنایی با فلسفه مرگ توسط روایتی نوین از افسانهای کهن با پرداخت و تصویرسازی هنرمندانه. این کتاب به خصوص میتواند به بچههایی که پدربزرگ یا مادربزرگ بیمار و پیر دارند، کمک کند تا فرایند جدایی را با آرامش بپذیرند و ضربه نخورند.
خوشبختانه طی سالهای اخیر طیف گستردهای از کتابهای داستانی کودک به چاپ میرسند و این امکان را به وجود میآورند تا ما بچهها را با مفاهیم متنوعتر و جدیتری آشنا کنیم.
«مرگ» هم یکی از این موضوعات است. یادم میآید در سالهای آخر جنگ رمان «برادران شیردل» را میخواندم و آنجا که اسکوربیت _اگر اسمش را درست به یاد داشته باشم _میمرد، بسیار بر من اثر میگذاشت و باعث ناراحتیام میشد. بدون این که چیزی از فلسفه چرخه تولد و مرگ یادم بدهد. کتاب «مرگ بالای درخت سیب» اینطور نیست. میگذارد تا کودک طعم پیری و ناتوانی روباه را مزمزه کند و خودش مثل روباه به این نتیجه برسد که دیگر وقتش شده، همراه مرگ که شبیه همزادی مهربان تصویر شده برود.
فکر میکنم این تصویر حکیمانه از ورود به مرحله دیگر حیات، نه فقط ترسناک نیست بلکه توضیحی معقول به مخاطب میدهد.
گاهی والدین میپرسند چنین کتابهایی را باید در چه شرایطی خواند؟ من تصور میکنم پس از درگذشت یک عزیز، زمان مناسبی نیست چون هجوم احساسات این فرصت و امکان را به کودک نمیدهد که مفهوم را درک کند.
هر وقت احساس کردید شرایط آرام و مناسب است، کتاب را بیاورید و حتما با او حرف بزنید. مبادا سوالهایی در ذهنش بماند.